پرنسس هاي ما پرنسس هاي ما ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره
يكي شدن دلهامونيكي شدن دلهامون، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره

برای نفس طلاها

بالاخره جرات نوشتن پيدا كردم

1393/9/5 1:06
نویسنده : ماماني
281 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشقاي كوچولوي مامان

سلام پرنسس هاي زيباي من

درسا جان نمي دونم اين نوشته ها را مي خوني يا عوضشون مي كنم .ولي اگر  هم قرار باشه بخوني بايد خيلي بزرگ شده باشي ان شاءلله .

 

ولي امشب تصميم گرفتم كه بنويسم همه ماجراهاي اين مدت را

نمي دونم چرا اين جوري شد از يه طرف خوشحالم كه خودم در آن دست نداشته ام و همش خواست خداي مهربان بوده و به او اطمينان دارم كه حتما حكمتي هست از يه طرف دلم براي مهرسا كوچولو كه حالا زهرا شده كبابه .هيچ كاري نمي تونم براش بكنم .داره جلوي چشمامون آب ميشه ولي من و بابايي نمي تونيم هيچ كاري بكنيم.همه راهاي درمان را رفتيم .ديگه كاري نمونده كه براش انجام نداده باشم

 

بعضي وقتها مي گم خدا جونم تو خيلي مهربونتر از اين حرفهايي.آخه من جواب درسا را چي بدم .

 

بالاخره كه بزرگ ميشه .اگه ازم پرسيد چرا خواهرم اين جوري شد من چي بگم .گریه

خدايا اگه من لايق رحم كردن نيستم به اون دو تا رحم كن.همه چيز ختم به خير بشه .دوباره شادي را بهمون برگردون .من و همسري خيلي آروم و بي سر و صدا داشتيم زندگي مي كرديم نمي دونم يه دفعه چرا اين طوري همه چيز بهم ريخت

 

از يه طرف شادي بزرگ شدن و رشد كردن درساي نازنينم .شيطنت هاش .خد امي دونه كه چقدر بانمك و بامزه هستي دختر گلم. از همه بامزهگي هات فيلم گرفتم كه بزرگ شدي ببيني.كلي با كاراش باعث شادي ما ميشه .اگه پيشم نباشه زودي دلم تنگ ميشه.ديگه تازگيا تحمل يه لحظه دوريشا ندارم.خدايا خداي عزيزم شكرت به خاطر درسا.فرشته نجات منه .وگرنه نمي تونستم ديگه بخندم .ولي حالا مجبورم به خاطر درسا تظاهر كنم كه شاد هستم .انصافا كه بي نظيري دخترم .وقتي دلم ميگيره و ميرم تو حس گريه  زودي مي فهمي و ميايي كنارم از اون حال درم مياري.نمي زاري گريه كنم.اگه تلويزين روشن باشه فكر مي كني از فيلمه ميگي خاموشش كن يا خودت خاموش مي كني.

 

ولي  منم اجازه ندادم  كه تو تحت تاثير اين شرايط قرار بگيري هر چند كه خيلي چيزا اجتناب نا پذيره.

 

زهرا را دوست داري باهاش حرف مي زني .كمك ميكني تو بعضي كارا .البته كمكهات هم گاهي ميشه دوستي خاله خرسه.تازه كار منم زياد مي كنيمحبتبوس

 

از خواب كه پا ميشي ميگي آجي كجاست.ولي زهرا هيچيغمگین

زهرا رشد نكرد نه جسمي نه ذهني فقط قدش رشد كرد.همه كاري براش كردم حتي گاهي با همسري بحث و جدل هم كردم براي يه درمان جديد.

 

من و همسري از گل نازك تر به هم نمي گفتيم ولي به خاطر اين شرايط چه اتفاقهايي كه بينممون نيوفتد .ولي خدا را شكر به خير گذشت و الان فكر مي كنم به شرايط عادت كرده ايم .تونستيم اين روزاي سختا را هندل كنيم .(نمي دونم براي فارسيش چي بنويسم )

 

الان زهرا تب كرده .دارو بهش دادم .كاش بتونه تا صبح بخوابه

خلاصه جريان از اين قراره كه يكي از قلها رشد نكرد و دو قلو هاي ما مثل خيلي از دوقلوهاي سالم ديگه بزرگ نشدن .يكي رفيق نبمه راه شد و دل مامانشا خون كرد.دلشکسته

 

مهرسا الان يه كودك سي پي حساب ميشه.دلشکستهگریه

 

هر لحظه و هر جا در حال دعا و التماس .خدا خودش بهمون رحم كنه.مي دونم كه هيچ چيز از اراده او خارج نيست .پس نبايد غصه بخورم .خدا خودش هواسش به همه چيز هست .به درسا به زهرا به من به همسر عزيزم.به مامان باباهامون .كه با غصه ما غصه مي خورن.خدايا سايشونا بالاي سرمون حفظ كن

 

گاهي چقدر خسته ميشم اين قدري كه نميوتم بشينم ولي خب دوقلو داشتن همينه ديگه .اگه هر دوشون سالم بودن يه نفس راحت ميكشيدم و مي گفتم عيبي نداره به جاش هر دو دارن با هم بزرگ ميشن .

ولي واقعيت زندگي من چيز ديگري است .نميدونم چه روزهايي در انتظارمونه .بعضي وقتها از آينده زهرا مي ترسم  در واقع براي خودمون مي ترسم .يه وقتهايي اگه دير برسم يهش ميبينم كه چقدر ناتوانه حتي نمي تونه بغلته ولي چقدر داره تلاش مي كنه .يا يه كاره ديگه تا برسم بهش و براش انجام بدم .مثل يه نوزاد 1 ماهه مي مونه.ولي زود به خودم نهيب مي زنم كه مگه تو چي كاره اي !خودش خدا داره خداش بزرگه، خيلي بزرگ .خيلي تواناتر از تو .

 

خدايا چرا اينقدر اين دختر زيباست .گاهي جديدا چند لحظه اي بهم نگاه ميكنه.تنم مي لزره اگه يه روز نباشه.ترسوبعضي وقتها يه لبخند ي ميزنه آرامخيلي زيبا.خدايا من چي كار منم .يه جوري بهم بگو  بايد چي كار كنمگریهدلشکسته

 

نكنه نتونم از اين امتحان سربلند بيرون بيام .نكنه كم طاقتي ها كار دستم بده .شبا كه خواب همه وجودم را ميگيره ولي زهرا گريه مي كنه ديوونه ميشم .چرت و پرت زياد مي گم ولي فرداش توبه مي كنم .خدا جونم مي دونم كه بازم هواما داري .بازم دوستم داري .پس به خير ميگذره.

 

فقط همينم بنويسم و اين پست را درج مي كنم .اين كه اينقدر بالا آرووم نوشتم و آرامش دارم اين چند روزه زياد شده وگرنه گاهي ميريزم بهم اساسي.گریهعصبانی

 

از يه برنامه تو شبكه قران شنيدم كه در مورد حكمت خدا در مورد بچه هاي بيمار مي پرسيد .جواب داد كه اگر پدر و مادر مسبب اون شده باشن كه بايد در قيامت جوب بدهند .ولي اگر تقصير اونها نبوده باشه  هر كاري كه اينجا براي بجه مي كنن ثواب داره و اگر صبر پيشه كنن كه ثواب زياد و علاوه بر همه اينها چه صبر داشته باشند چه نداشته باشند در قيامت خدا به انها عوض مي دهد.كه اگر از بقيه سوال شود كه آيا حاضرند بچه بيمار داشته باشند و اين عوض را دريافت كنن يا اينكه نه بچه سالم در دنيا داشته باشن همه مي گويند كه نه ما مي خواهيم بچه بيمار داشته باشيم .خيلي بعد اين ماجرا آروم شدم .همين كه اگه اين دنيا نشد يه جايي بالاخره نتيجه اين روزهاي سخت را ميبينم.

 

آخه انسان وقتي خيلي كلافه ميشه كه ضرر كرده باشه حالا هر جوري ميشه ضرر كرد.اگه فكر كنم كه عمرم تباه شد از خوشيها محروم شدم و مجبورم به اين زندگي ديوونه و كلافه ميشم .

ولي بالاخره كه مي گذره و يه جايي جبران ميشه.

 

الان خيلي خوشبختم خدا را شكر .همسر عزيزم درساي نازنينم .زهرا فرشته كوچولوي را دارم.پدر و مادر عزيزم كه همه جوره برامون زحمت كشيدن.باباي عزيزم كه با حرفاش هميشه آرومم كرد و بهم  آرامش داد.قربون همشونبوس

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامان نسرین
5 آذر 93 21:48
azizam kheili khoshhalm ke inaro neveshti. enshalla hame chiz dorost mishe. enshalla ham in 2nya va ham dar 2nyaye baghi ajre tamame zahamati ke shayad man shahede tanha ye bakhshe kuchiki azash budamo bebini. az nazare man vaghean farde ghavi, ba estedad va ghabele setayeshi hasti movafagh bashi.
ماماني
پاسخ
مرسي نسرين جون خيلي لطف داري.خودت هم فوق العاده اي عزيزم.مهربون و دوست داشتني و پر انرژي.همه اينا يعني يه بنده خوبه خدايي